نقع

معنی کلمه نقع در لغت نامه دهخدا

نقع. [ ن َ ] ( ع اِ ) آواز شترمرغ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آنچه در چاه فراهم آمده باشد از آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || تنگ جای گرد آمدن آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جائی که در آن آب جمع شده و حبس شده باشد. ( ناظم الاطباء ). || زمین نیکوخاک فراهم آمدن گاه آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زمین که خاک پاک و خوش دارد و در آن آب ایستد. ( فرهنگ خطی ). زمین خوش خاک. ( مهذب الاسماء ). ج ، نِقاع ، اَنْقُع. || دشت. زمین پست و هموار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، نقاع. || گَرد و غبار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گَرد اندر هوا. ( مهذب الاسماء ). گَرد. ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ). ج ، نِقاع ، نُقوع. || ( مص ) تشنگی نشاندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نقوع. ( از اقرب الموارد ). سیراب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). تسکین دادن و برطرف کردن تشنگی را. ( از اقرب الموارد ). || سیراب شدن. ( زوزنی ) ( ازناظم الاطباء ). || بلند گردیدن آواز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بلند شدن آواز. ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). برآمدن بانگ. ( زوزنی ). || بلند کردن آواز. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || گریبان دریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || کشتن. ( از ناظم الاطباء ). به قتل رساندن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || نحر کردن نقیعه را. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مهمانی مسافر کردن و گوسپند و شتر کشتن به جهت آن. ( منتهی الارب ). || فراهم آوردن آب دهن در دهان. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || جمع شدن و باقی ماندن آب در بطن وادی. ( از اقرب الموارد ). نقوع. ( اقرب الموارد ). || بانگ کردن شترمرغ. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زیاد شدن مرگ. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || بد گفتن و دشنام زشت دادن. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || شفا یافتن از شراب و جز آن. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || اطمینان یافتن نفس به چیزی. ( از متن اللغة ). || خیسانیدن دارو و جز آن را در آب. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نقع در فرهنگ فارسی

جمع نقیعه است .

معنی کلمه نقع در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
غبار. . هجوم پرندگان در وقت صبح که در اثر دویدن غبار برانگیختند. رجوع شود به «عدوعادیات» این لفظ تنها یکبار در کلام الله آمده است.

جملاتی از کاربرد کلمه نقع

قبل از اینکه اوضاع به نقع انقلابیون برگشته و بتوانند بر مناطق آزاد شده مسلط شوند نیروهای قذافی با تاکتیک زمین‌های سوخته اقدام به بمباران هوایی و پرتاب موشک به این منطقه نمودند که باعث شد انقلابیون تلفات سنگینی متحمل شده و بسیاری از مناطقی را که بدست آورده بودند از دست بدهند. بدنبال آن فعالیت‌های فرانسه باعث شد که قطعنامه ۱۹۷۳ شورای امنیت صادر شد که در آن مناطق پرواز ممنوع را مشخص کرده بودند و اقدامات ضروری دیگری برای حمایت از شهروندان غیرنظامی نیز به عمل آمد. همچنین نیروهای هوایی فرانسه توانست یک ستون نظامی را که با هدف تصرف بنغازی حرکت می‌کرد در هم بکوبد.