نرشته

معنی کلمه نرشته در لغت نامه دهخدا

نرشته. [ ن َ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نریسیده. نارشته. ناریسیده. مقابل رشته. رجوع به رشته شود :
چون آخر رشته این گره بود
این رشته نرشته پنبه به بود.نظامی.

جملاتی از کاربرد کلمه نرشته

در جامه دید چون تن صوفی نگار گفت باریکتر ازین نخ دیگر نرشته اند
اهلی قبای عافیت کارزو بود چون پوشی این قبا که هنوزش نرشته اند
چون آخر رشته این گره بود این رشته نرشته پنبه به بود