ندزدیده

معنی کلمه ندزدیده در لغت نامه دهخدا

ندزدیده. [ ن َ دُ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سرقت ناشده. غیرمسروق. مقابل دزدیده. رجوع به دزدیده شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ندزدیده

این کتاب در مورد زنی است که در بانک کار می‌کند و همه چیز در زندگیش خوب است تا اینکه مادرش به خاطر یک کلاهبردار خودکشی می‌کند. او تصمیم می‌گیرد پیش آن شخص برود و از او اعتراف بگیرد (با تفنگ) اما خودش هم به دام می‌افتد و به وسیلهٔ یک وکیل و قاضی فاسد به جرم تابلویی که ندزدیده به ۱۵ سال زندان محکوم می‌شود در زندان مشکلات بسیاری برایش پیش می‌آید و تصمیم به انتقام می‌گیرد و ...
نگذاشت آب در جگر تیغ زخم من از تیغ اگر چه زخم ندزدیده است آب
بجمعی تو دزدیده نگذشته باشی که هر یک نگاهی ندزدیده باشد
چو سبو شانه ندزدیده ام از باده کشی کرده ام ازدل و جان خدمت میخانه عشق
تا ندزدیده است مطرب دست را در آستین گر بساط زندگانی می‌کنی طی زود باش