نخچیران

معنی کلمه نخچیران در لغت نامه دهخدا

نخچیران. [ ن َ ] ( اِ ) ج ِ نخچیر. ( از آنندراج ). || ( اِخ ) خسرو پرویز که دارالملک در کوره خسروخره و مدین داشته شهری در آن حدود بساخت و در آن قصری از سنگ سیاه قریب یکصد ذرع ارتفاع [ بساخت ] که در آن چنان حجاری کرده بودند که درز بر سنگ ها دریافته نمی شود و هر کس گمان می برد که یکپارچه سنگ است که در آن طاق و ایوان و رواقهای متعدد ساخته اند، و در آن حوالی باغی بنیاد نهاد که یکهزار درخت انگور غرس شده بود و آن را کرمستان یعنی انگورستان نام کرده بود که مرکب از پارسی و تازی است وبه قدر دو فرسنگ در دو فرسنگ باغ وحشی بعد از هفت سال مواظبت آباد نمود که هر گونه شکاری در آن ممکن بودی و به آسانی شکار نمودی. روزی در آن شکارگاه با شیرین و باربد شکار و جشنی کرد و صوت موسوم به نخچیران در آن روز اختراع باربد بود و باربد مورد انعام و اکرام گردید، و آن شهر اکنون مشهور به کرمانشاهان است که شاهان در آن روز در آنجا حضور یافتند. ( انجمن آرا از معجم البلدان ) ( آنندراج ). رجوع به نخچیرگان شود.

جملاتی از کاربرد کلمه نخچیران

چونک خرگوش از رهایی شاد گشت سوی نخچیران دوان شد تا به دشت
سوی نخچیران دوید آن شیرگیر کابشروا یا قوم اذ جاء البشیر