نخوری

معنی کلمه نخوری در لغت نامه دهخدا

نخوری. [ ن َخ ْوَ ری ی ] ( ع ص ) فراخ دهن و فراخ شکم و فراخ سوراخ پستان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). واسعالفم. واسعالجوف. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). یا فراخ احلیل. ( از معجم متن اللغة ). ج ، نَخاوِرَة.

معنی کلمه نخوری در فرهنگ فارسی

امساک لئامت .

جملاتی از کاربرد کلمه نخوری

با صورت دین صورت زردشت کشی چون خر نخوری نبات و بر پشت کشی
بر کار گذشته بین که حسرت نخوری صوفی باشی و نام ماضی نبری
دانم نخوری غم ز هلاک من رنجور در ماتم بلبل ننشیند گل سوری
از می گریز نیست نزاری که روزگار خونت خورد اگر نخوری بر دوام می
گر تیغ غمش ز جان کشد کینه من ای دل نخوری دریغ بر سینه من
چون تو از خمر هیچ کس نخوری کی ترا درد سر دهد خمار
هان ای سر سودائی راز هوس گرمست پا در ره سودا نه اما نخوری پائی
هان و هان تا ز خری دم نخوری ور خوری این مثلش گوی نخست
آن چنان زی که گر رسد خواری نخوری طعن دشمنان باری
گر چاشنی غمش بیابی یک دم هرگز نخوری تو از پی شادی غم