معنی کلمه نخم در لغت نامه دهخدا
نخم. [ ن َ خ َ ] ( ع مص ) نخامه انداختن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بیرون انداختن چیزی از بینی یا سینه. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). آب بینی و سینه و دماغ انداختن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تنخم. ( المنجد ). نَخْم. || مانده گردیدن. || مانده گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
نخم. [ ن َ خ َ / ن َ ] ( اِ ) پارچه افراشته شده بر روی چوب که در عروسی ها و جشن ها نصب می نمایند و بدان برمیگیرند نقل و نبات و پولی را که میان مردم نثار کرده می شود. ( ناظم الاطباء ).