نخفته

معنی کلمه نخفته در لغت نامه دهخدا

نخفته. [ ن َ خ ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب )ناخفته. نخوابیده. نیاسوده. نیارامیده :
از خلق نهفته چندباشی
ناسوده نخفته چند باشی ؟نظامی.ناخفته. رجوع به ناخفته شود.

معنی کلمه نخفته در فرهنگ فارسی

ناخفته نخوابیده نیاسوده

جملاتی از کاربرد کلمه نخفته

دیده شب نخفته را، وصف دو زلف او مکن با دل پاسبان مگو، حال شب دراز را
بخت آشفته نخفته است که گردد بیدار مرده هرگز نشود زنده به بانگ جرسی
کدام صبح که شامی نخفته در شغلش صفای طینت امکان کدورت‌آمیز است
بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم
و کافران آن شب بدر سرای رسول بخفتند، و ابلیس با ایشان در خواب شد و هرگز پیش از آن نخفته بود، و نه پس از آن خسبید. رسول خدا بیرون آمد و هر یکی را کفی خاک بر سر کرد و بگذشت، و در بعضی روایات ایشان بیدار بودند، اما رسول را ندیدند که رسول این آیت همیخواند: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا.
ترا معشوقه خوش در بر نخفته ترا اسرار از خاطر برفته
دل فسردۀ من همچو طالع منحوس چنان نخفته که خیزد ز جا ببانگ خروس
خفتن نتوان درین گلستان از ناله شب نخفته مرغان
صائب اگرت دیده بیدار نخفته است در پرده شبگیر عجب صبح امیدی است
نقل است که یکبار هفت شبانه روز به روزه بود و هیچ نخورده بود و به شب هیچ نخفته بود. همه شب به نماز مشغول بود. گرسنگی از حد بگذشت. کسی به درخانه اندر آمد و کاسه ای خوردنی بیاورد. رابعه بستد و برفت تا چراغ بیاورد. چون باز آمد گربه آن کاسه بریخته بود. گفت: بروم و کوزه ای بیاورم و روزه بگشایم.