نجید

معنی کلمه نجید در لغت نامه دهخدا

نجید. [ ن َ ] ( ع اِ ) شیربیشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شیر را گویند به سبب شجاعت و جرأتش. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) دلیر درگذرنده در امور معضل. ( منتهی الارب ). شجاعی که در کارهائی داخل شود که دیگران عاجزند. ( از اقرب الموارد ). || وقاد. شجاع. نجد. صاحب نجدت. صاحب اقدام. ج ، انجاد. ( یادداشت مؤلف ). || اندوه مند. رنجدیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مکروب. مغموم. ( اقرب الموارد ). ج ، نُجُد، نجداء.

معنی کلمه نجید در فرهنگ فارسی

شیر بیشه . شیر را گویند بسبب شجاعت و جراتش .

جملاتی از کاربرد کلمه نجید

بوعمرو نجید گوید کی از ابوعثمان شنیدم که هر که سنّت را بر خویشتن امیر کند حکمت گوید و هرکه هوا را بر خویشتن امیر کند بدعت گوید، از قول خدای تعالی وَاِنْ تُطیعوا تَهْتَدوا.
از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که گفت ابوعمرو نُجَیْد و نصرآبادی و طبقۀ ازین قوم برجایی جمع آمدند نصرآبادی گفت چون قوم گرد آیند کسی چیزی بگوید و دیگران خاموش باشند، ایشانرا بهتر از آنک غیبت مسلمانان کنند بوعمرو نجید گفت اگر سی سال غیبت کنی این ترا رهاننده تر از آنک اندر سماع چیزی اظهار کنی که نه آن باشی.
ابوالقاسم نصر آبادی گفت، «من می گویم این قوم به سماع مشغول باشند بهتر از آن که به غیبت.» ابو عمرو بن نجید گفت، «اگر سی سال غیبت کند بدان نرسد که در سماع حالتی نماید که به دروغ بود و بدان که کاملتر آن باشد که سماع می شنود و ساکن می باشد که بر ظاهر وی پیدا نیاید و قوت وی چنان باشد که خویشتن نگاه می تواند داشت که آن حرکت و بانگ گریستن هم از ضعف بود،لیکن چنین قوت کمتر باشد.»
اسمعیل بن نجید گوید از وی شنیدم گه گفت هر که اندر خانقاهی بنشست سؤال کرد، و هر کی از شما مرقّعی بپوشید سؤال کرد، و هر که از مصحفی قرآن برخواند بدیدار مردمان تا بشنیدند قرآن خواندن او، این همه سؤال بود.