نبری

معنی کلمه نبری در لغت نامه دهخدا

نبری. [ ن ِب ْ ب َ] ( اِخ ) منصوربن محمد خبار، مکنی به ابومنصور و معروف به نبری. مرد امی و بی سوادی است که شعر نیکو می گفته در مدح و غزل و جز آن. ( از انساب سمعانی ص 552 ).

معنی کلمه نبری در فرهنگ فارسی

منصور بن محمد خبار مکنی به ابو منصور و معروف به نبری مردامی و بی سوادی است که شعر نیکو می گفته در مدح و غزل و جزئ آن

جملاتی از کاربرد کلمه نبری

برند آن تو هر کس، تو آن کس نبری دوند زی تو همه کس، تو زی کسی ندوی
در بادیه عشق بجائی نبری راه تا در گرو دوری ونزدیکی راهی
کی توانی صفات او کردن تا نبری تو نفس را گردن
این مثال یک آتش است و هرچند نعمت بیشتر داشته باشد و ولایت صافی تر و مهناتر بوده باشد، این آتش تیزتر بود پس هر که را حد تمتع در دنیا بیشتر بود و دنیا وی را مساعدت بیشتر کرده باشد، عشق وی صعب تر بود و آتش فراق در میان جان وی سوزان تر بود و ممکن نگردد که مثال آن آتش در این جهان توان یافت که رنج دل که در این جهان بود تمام از دل و جان متمکن نشود که حواس و مشغله این جهان دل را مشغول می دارد و شغل چون حجابی بود دل را تا عذاب در وی متمکن نشود و برای آن باشد که این کس اگر چشم و گوش به چیزی مشغول بکند، آن رنج از وی کمتر شود و چون فارغ شود زیادت گردد و بدین سبب بود که صاحب مصیبت چون از خواب درآید، زخم مصیبت بر دل عظیمتر بود که جان صافی شده باشد در خواب، پیش از ان که با محسوسات معادوت کند، هر چه به وی رسد اثر بیش کند تا اگر آوازی خوش شنود که از خواب درآید، اثر در وی بیش کند و سبب آن صفای دل باشد از محسوسات و هرگز تمام صافی نگردد در این جهان و چون بمیرد، مجرد و صافی شود از اثر محسوسات، آنگاه رنج و راحت وی عظیم متمکن باشد در وی تا گمان نبری که آن آتش خواهد بود که در دنیاست، بلکه این آتش را به هفتاد آب بشسته اند، آنگاه به دنیا فرستاده.
زان ره نبری بدر مقصود فلسش قلب است و فرس نابود
آسوده در لطف حق از هر سوریست آنجا نبری گمان که بر کس زوریست
سلمان ز می جام الست، است چنین مست تا ظن نبری کز خم خمار، خراب است
گویی از دست هجر جان نبری غافلم گرنه این گمان دارم
اسرار خرابات بدستان نبری تا سجده به پیش بت پرستان نبری
علم چگونه زنی بر فضای عالم قدس اگر برون نبری رخت از اینسرای غرور
در ادامه نیز روند انحلال‌ها و ابطال انتخابات ادامه یافت. انتخابات در رشت منحل شد. همچنین انتخابات در سلماس، بروجرد، خلخال، نهاوند، سراب، سردشت، تالش، زاهدان، نبری (؟)، سراوان متوقف شد و در سنندج، سقز، بانه، مهاباد، سردشت، پیرانشهر منحل گشت.