نایافتن. [ ت َ ] ( مص منفی ) نیافتن. به دست نیاوردن. تحصیل نکردن : سمع و بصر و ذوق و شم و حس که بدو یافت جوینده ز نایافتن خیر امان را.ناصرخسرو.چنان راغب مشو در جستن کام که از نایافتن رنجی سرانجام.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه نایافتن
رنج نایافتن ز هستی تست وز بلندی که عین پستی تست
جز حسرت و خون دل چه بر خواهد خاست زین یافتنی که عین نایافتن است
چنان راغب مشو در جستن کام که از نایافتن رنجی سرانجام
سمع و بصر و ذوق و شم و حس که بدو یافت جوینده ز نایافتن خیر امان را
یعنی از وی کام دل نایافتن تا کیم خواهد بدینسان تافتن
ذوالنّون گوید سه چیز از علامت رضا بود، دست بداشتن اختیار پیش از قضا و نایافتن تلخی پس از قضا و یافتن محبّت اندر وقت بلا.
الهی! یافت جستن زندگانیست ٭ و جوینده نایافتن زندانیست
گفته اند قناعت آرام دل بود بوقت نایافتن آنچه دوست داری.