ناگشتن
جملاتی از کاربرد کلمه ناگشتن
مرا بیتابی مژگان او می سوزد از غیرت زچشمانش جدا ناگشتن و رو بر قفا کردن
فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ چون عزیر را زنده گشتن خر و تباه ناگشتن طعام و شراب پیدا گشت و معاینه بدید، که اللَّه آن را در صد سال نگاه داشت و تباه نگشت و آن مرده صد ساله را زنده کرد، چنانک اول بود، عزیر بر وی در افتاد و خدای را عز و جل سجود کرد.
ز تو سیر ناگشتن من تو را بس، جهانا، برین کهت بگفتم نشانی