ناگزیر شدن

معنی کلمه ناگزیر شدن در لغت نامه دهخدا

ناگزیر شدن. [ گ ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ناچار شدن. مجبور شدن. درمانده و لاعلاج گشتن. رجوع به ناگزیر شود. || واجب شدن. لازم آمدن. ضرورت یافتن :
کنون آفرین تو شد ناگزیر
به ما هرکه هستیم برنا و پیر.فردوسی.چنین گفت با طوس گودرز پیر
که ما را کنون جنگ شد ناگزیر.فردوسی.- ناگزیر شدن از چیزی ؛ ناچار شدن از آن. لابد بودن از آن.
- ناگزیر شدن به چیزی یا کسی ؛ محتاج شدن بآن. نیازمند آن شدن.

معنی کلمه ناگزیر شدن در فرهنگ فارسی

ناچار شدن . مجبور شدن

جملاتی از کاربرد کلمه ناگزیر شدن

با تشدید تنش‌ها در اروپا و ناگزیر شدن جنگ، مجمع عمومی در ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸ و ۱۴ دسامبر ۱۹۳۹ با افزایش قدرت دبیرکل جامعه موافقت کرد تا بقای جامعه از نظر حقوقی و با کاستن از فعالیت‌هایش ادامه یابد. مقر جامعه، ساختمان کاخ ملل، برای حدود شش‌سال و تا پایان جنگ جهانی دوم خالی ماند.