ناکنده

معنی کلمه ناکنده در لغت نامه دهخدا

ناکنده. [ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) کنده نشده. دست ناخورده. نکنده. || ناآکنده.

جملاتی از کاربرد کلمه ناکنده

نمانید ناکنده جایی ز باغ بگیرید از آن گنج هرجا سراغ
شاه را خاتم دولت ندهد نقش مراد در نگین حرف تمنای تو ناکنده هنوز
گر رسد جذبهٔ خدا آب معین چاه ناکنده بجوشد از زمین