ناکاسته

معنی کلمه ناکاسته در لغت نامه دهخدا

ناکاسته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) کاسته نشده. کم نشده. ( ناظم الاطباء ). مقابل کاسته. رجوع به کاسته شود.
- ماه ناکاسته ؛ بدر. ماه تمام. ( ناظم الاطباء ) :
یکی نامه درخواست آراسته
فروزان تر از ماه ناکاسته.فردوسی.به شب ماه ناکاسته چون بود؟
چنان بود اگر مه به افزون بود.فردوسی.مجلس خلوت نگر آراسته
روشن و خوش چون مه ناکاسته.نظامی.

جملاتی از کاربرد کلمه ناکاسته

تا مه ناکاسته گویی ز چرخ صورت روی صنم ماستی
مسکین آدمی بد عهد ناسپاس که فردا شکر این نعمت از وی درخواهند و گزارد حقّ این تکریم که: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ از وی طلب کنند! گویند: ای خواجه‌ای که امانتهای ما عمری بداشتی اگر آراسته باز نفرستی باری ناکاسته بازرسان. در خبر است که: «الفرج امانة و العین امانة و الاذن امانة و الید امانة و الرّجل امانة، و لا ایمان لمن لا امانة له».
درستر کدامین و ناکاسته بدو گفت خیم است آراسته
ماه را ماند رخش ناکاسته زلف چون شب ماه را آراسته
روی بخت او همیشه چون مه ناکاسته است خط امرش حصن امن خلق را پیراسته است
به شب ماه ناکاسته چون بود چنان بود اگر مه به افزون بود
چو گیرد کمی ماه ناکاسته شره گردد از جمله برخاسته
روی تو که رشک ماه ناکاسته است باغی است که از هر گلی آراسته است
خالیست میان آن مه ناکاسته را گر مهر نهد کسی چنین خواسته را
آن چون مه ناکاسته چون ‌گلبن پیراسته همچون بهشت آراسته روشن چو خرم بوستان