ناورده

معنی کلمه ناورده در لغت نامه دهخدا

ناورده. [ وَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نیاورده. ناآورده. مقابل آورده.

معنی کلمه ناورده در فرهنگ فارسی

نیاورده نا آورده .

جملاتی از کاربرد کلمه ناورده

یاد ناورده که از مالم چه رفت سقف قصد همتت هرگز نکفت
آخر بریده دیدم ناورده هیچ باری جز زهر ناگواری
چه پدر دهرش ناورده به صد قرن قرین چه پسر چرخش ناکرده مقارن به قران
سه فرسنگ ره خوان گسترده بود نبد هیچ نزلی که ناورده بود
بتی چون او کسی ناورده فرزند یقین دارد پدر از جنس اصنام
حدیثی را که وحشی کرده عنوان وصالش نیز ناورده به پایان
ای بسا ناورده استثنا به گفت جان او با جان استثناست جفت
هیچ ناورده در رهِ بیداد مصطفی را و مرتضی را یاد
قاتل ز نیام تیغ ناورده برون مقتول به خاک خفته در لجه ی خون
لب بهم ناورده شه، سبط کریم کرد شامی را به یک ضربت دو نیم