ناوجه

معنی کلمه ناوجه در لغت نامه دهخدا

ناوجه. [ وَج ْه ْ ] ( ص مرکب ) ناشایست. ناروا. نامعقول. کار بیهوده و نامناسب. ناروا. نامشروع : و شما از حرص خوشی این حیات دنیا به ناوجه درمی آئید و بارهای گران بر خود می نهید. ( کتاب المعارف ).

جملاتی از کاربرد کلمه ناوجه

یکی با بشر حافی مشورت همی کرد که دو هزار درم از حلال دارم. به حج خواهم شد. گفت، «به تماشا همی شوی یا به رضای حق تعالی؟» گفت، «به رضای حق تعالی». گفت، «برو و وام ده کسی را و به دو بگذار. یا فرا یتیم ده یا فرا مردی معیل ده که آن راحت که به دل مسلمانی رسد از صد حج فاضلتر است پس از حج اسلام». گفت، «رغبت حج بیشتر همی بینم اندر دل. گفت، «از آن است که این مال نه از وجه به دست آورده ای تا به ناوجه خرج نکنی نفس قرار نگیرد».