ناهوشیار. [ هوش ْ ] ( ص مرکب ) کم عقل. کم فراست. بی هوش. بی عقل : دمان طوس نامرد ناهوشیار چرا برد لشکر به سوی حصار.فردوسی.چنین گفت کای رخش ناهوشیار. که گفتت که با شیر کن کارزار.فردوسی.بگویم چو فرمایدم شهریار پیام جوانان ناهوشیار.فردوسی.به دل گفت ای دل ناهوشیارم چرا گشتی تو سیر از شهریارم.فخرالدین اسعد.
معنی کلمه ناهوشیار در فرهنگ فارسی
بی خردبی شعوربی فراست .مقابل هوشیار.
جملاتی از کاربرد کلمه ناهوشیار
دل تیره و زشت و ناهوشیار نیرزد به چیز ار بود صدهزار
سر و تاج ضحاک ناهوشیار به خاک اندر آرد همی روزگار
چه اتفاقی برای جوامع و سیاست و زندگی روزانه خواهد افتاد اگر الگوریتمهای ناهوشیار اما بسیار هوشمند ما را از خودمان بهتر بشناسند؟
بدو گفت کای دیو ناهوشیار بگیر از کفم گرزه گاوسار
چو کُشته شد آن مرد ناهوشیار ازآن تیرگی رَسته شد شهریار
بدو گفت کای مرد ناهوشیار پس ایدر چرا آمدی و چه کار؟
همی تا چنین گفت ناهوشیار که جز من دگر کیست پروردگار