نانکو. [ ن ِ ] ( ص مرکب ) ناخوب. ناپسندیده. غیرمستحسن. قبیح. زشت. نانیکو. که نیکو نیست : نکوکار و بادانش و داددوست یکی رسم ننهد که آن نانکوست.اسدی.بر پشت من از زمانه تو می آید وز من همه کار نانکو می آید.خیام.
جملاتی از کاربرد کلمه نانکو
جانا! نه نکو نه نانکو آمدهام در یکتائی هزار تو آمدهام
تو را فرهاد اگرچه نانکو بود درین ره عشقبازی کار او بود
در پشتِ من از زمانه تو میآید وز من همه کار نانکو میآید
در زنا باشد شفاعت نانکو من نخواهم این شفاعت را از او