نانجیبی

معنی کلمه نانجیبی در لغت نامه دهخدا

نانجیبی. [ن َ ] ( حامص مرکب ) بدذاتی. بدگوهری. رذالت. دنائت.
- نانجیبی کردن ؛ رذالت نمودن. سخت گیری بی جا و بی مورد کردن. تندی و خشونت نابجا کردن. به ناسزا بر کسی ستم کردن.
|| ناپاکی. بی عفتی. هرزگی.

معنی کلمه نانجیبی در فرهنگ فارسی

۱ - بدگوهری بدنژادی عدم اصالت . ۲ - رذالت فرومایگی . ۳ - بی عفتی ناپاکی .

جملاتی از کاربرد کلمه نانجیبی

قاتلان که به‌عنوان دانشجو-خبرنگار و با حربهٔ «مصاحبه برای نشریهٔ دانشجویی» به خانه‌شان رفته بودند، «ابتدا گردن، دهان و دستانشان را گرفتند، سپس با ضربات پیاپی چاقو سینه‌هایشان را دریدند و در نهایت اجسادشان را به سمت قبله قرار دادند». خامنه‌ای در یک سخنرانی پس از قتل فروهر دربارهٔ او این‌گونه می‌گوید: «مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود، اول انقلاب همکار ما بود، بعد از پدید آمدن فتنه‌های سال ۶۰ دشمن ما شد؛ اما دشمن بی‌خطر و دشمن بی‌ضرر… ایشان معروفیتی در بین مردم نداشت، کسی که تحت تأثیر حرف‌های او نبود، نفوذی نداشت، دشمن بی‌خطری بود انصافاً آدم نانجیبی هم نبود… حالا شما فکر می‌کنید کسی که مثل فروهر را می‌کشد، آیا این فرد می‌تواند دوست نظام باشد؟»
در داستان شوشانا دانیال دختر یهودی جوانی را از دست تهمتهای بزرگان یهودی نجات می‌دهد. در این داستان بزرگان یهودی به دختر جوان تهمت نانجیبی می‌دهند ولیکن دانیال با مطالعه متوجه می‌شود دلیل این مسئله آن است که دختر جوان به آنان جواب رد داده‌است. در این داستان برخلاف بیشتر داستانهای کتاب مقدس شرورها یهودی و نه جنتیل هستند. به نظر می‌رسد این داستان به درگیری فریسیان و صدوقیان اشاره داشته و نظر فریسیان در مورد سوء استفاده صدوقیان از قدرت خود را بیان می‌کند.