نانبشته

معنی کلمه نانبشته در لغت نامه دهخدا

نانبشته. [ ن ِ ب ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نانوشته.نوشته نشده. غیرمکتوب. || شفاهی. مقابل کتبی. || مقابل نبشته. رجوع به نبشته شود.

جملاتی از کاربرد کلمه نانبشته

ای هر چه بگویم و نویسم برخوانده نانبشته پیشین
دیگران گو نبشته برخوانید زان که ما نانبشته می‌خوانیم
زهی قلم که تو را نقش کرد در صورت که نامه همه را نانبشته می‌خوانی
در دیده به جای دیده بنشین تا نامهٔ نانبشته خوانم
اسرار آسمان را و احوال این و آن را از لوح نانبشته خوانی و چیز دیگر
چون علم بالقلم رهم داد پس تخته نانبشته خوانم
تاریخ برگذشته بر انسی و فرشته خط‌های نانبشته خوانی و چیز دیگر