نان جامه

معنی کلمه نان جامه در لغت نامه دهخدا

نان جامه. [ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) خادم که بر نان خدمت کند. مقتوین. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). مقتی. ( از منتهی الارب ). خدمتکاری که مواجب ندارد و با خوراک و پوشاک خدمت مینماید. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه نان جامه

نوع اول آن است که بر خویشتن نفقه کنی یا اندر عبادت یا اندر ساز عبادت. اما عبادت چون حج و غزا بود که مالی که بر خویشتن به کار برد، اندر عین عبادت بود. و اما آنچه اندر ساز عبادت بود نان جامه و قدر کفایت بود که بدان قوت عبادتها و فراغت همه عبادتها حاصل آید که هرچه جز بدان به عبادت نتوان رسید آن نیز عین عبادت بود و هرکه را قدر کفایت نبود همه روز به تن و به دل به طلب کفایت مشغول بود و از عبادت که لبالب آن ذکر و فکر است بازماند، پس قدر کفایت که برای فراقت عبادت بود و از فواید دین بود و از جمله دنیا نباشد و این در نیت و اندیشه بگردد تا قبله دل چه بود. اگر قبله فراغت راه آخرت بود قدر کفایت زاد راه بود و هم از راه بود.