نامعقولی

معنی کلمه نامعقولی در لغت نامه دهخدا

نامعقولی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) عقل و صفت نامعقول بی ادبی. سبکی.جلفی. معقول. و مؤدب نبودن.
- نامعقولی کردن ؛ بخلاف عقل و ادب رفتار کردن. سبکسری کردن.
|| نامعقول بودن. معقول و موافق عقل نبودن. رجوع به نامعقول شود.

معنی کلمه نامعقولی در فرهنگ فارسی

عمل و صفت نامعقول . بی ادبی . سبکی

جملاتی از کاربرد کلمه نامعقولی

قبلاً سازمان برنامه و وزارت اقتصاد یا بانک مرکزی تحقیق می‌کردند و از روش خرج کردن بودجه بازخورد می‌گرفتند ولی بعد از این‌که در برنامه پنجم پول اضافی تزریق شد می‌خواستند این پول به‌سرعت خرج بشود و عامل محدود کننده ای روی آن نباشد. بانک‌ها به‌طور نامعقولی به هر کس وام می‌دادند. مسئولیّت وجود نداشت. از ابتدای ۱۳۵۶ کنترل مالی و پولی از دست مقامات ایرانی خارج شده بود انگار یک توطئه وجود دارد. حتی شرکت‌های دولتی که هشتاد درصد منابع سازمان برنامه را می‌گرفتند مسئولیّتی نشان نمی‌دادند و حساب و کتاب صحیحی نداشتند.
فرایند بازبینی  منعطف و قابل تجدیدنظر است. از آنجا که هیئت بازبینی ممکن است دچار خطا شود، پژوهشگر بهائی میتواند درخواست  تجدید نظر خود را تا بیت العدل اعظم دنبال  کند. به گفته بیت العدل اعظم طبیعی است اعضای هیئت های بازبینی تألیفات گه‌گاه در نظرات خود مرتکب اشتباه شده و یا به حد نامعقولی از درک مطالب باز مانند. چنین اشتباهات و اختلاف نظرها باید از طریق گفتگو میان نویسنده و اعضای هیئت های بازبینی حل و فصل گردد. اگر نتیجهٔ این گفتگوها رضایت بخش نباشد نویسنده می تواند از محفل روحانی ملی خود در خواست تجدید نظرکند، و اگر این نیز مشکل راحل نکند آن وقت می تواند این درخواست را از بیت العدل اعظم نماید.