نام و کام

معنی کلمه نام و کام در لغت نامه دهخدا

نام و کام. [ م ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نامداری و کامروائی :
ز گیتی بر او نام و کام اندکی است
ورا مرگ با زندگانی یکی است.فردوسی.ز قیصر پدر مادر شیرنام
که پاینده باد ابراو نام و کام.فردوسی.کجا آنکه بر کوه بودش کنام
بریده ز آرام و از کام و نام.فردوسی.هر ساعتی بشارت دادی مرا خرد
کاین حله مر ترا برساند به نام و کام.فرخی.

جملاتی از کاربرد کلمه نام و کام

یکی نیکدل بود با نام و کام که نوشانِ به مرد بودیش نام
ملک و دین و تخت و بخت وکلک و تیغ و مهر و جام عزم و جاه و عمر و مال و نام و کام و فتح و فر
نمانم به گیتی تو را نام و کام براندازم از دهر آوای سام
چون دشمن کشم نام و کام آیدم چو سر خیره بدهم چه نام آیدم
ز گیتی بر او نام و کام اندکیست ورا مرگ با زندگانی یکیست