نام زده

معنی کلمه نام زده در لغت نامه دهخدا

نام زده. [ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) موسوم. نامیده شده. رجوع به نام زدن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه نام زده

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بیافرید هفت آسمان و هفت زمین، بِالْحَقِّ بفرمان روان، یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ بر می‌پیچد شب بر روز، وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ و برمی‌پیچد روز بر شب، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و نرم کرد و روان آفتاب و ماه، کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی هر دو میروند هنگامی را نام زده کرده از سرانجام جهان، أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (۵) آگاه باشید که اوست آن توانای تاونده آمرزگار پوشنده.
آنست که یگانگی بر او افتد و بدو نام زده شود؛ و از تمامی وی آنست که کمی و بیشی نپذیرد و از حال خویش به ضرب و قسمت نگردد و اندر قوت همه عددهاست و همه خاصیتهای ایشان.
اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ اللَّه اوست که می‌میراند هر تنی را، حِینَ مَوْتِها بهنگام مرگ او، وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها و هر کس که بنمرده بود در خواب خویش، فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی‌ عَلَیْهَا الْمَوْتَ می‌میراند و جان باز میستاند در خواب آن را که قضای مرگ او در رسید وَ یُرْسِلُ الْأُخْری‌ و می‌گشاید از خواب و زنده باز می‌فرستد آن دیگر کس را که هنگام مرگ او در نرسید انیز، إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی تا بهنگامی نام زده کرده مرگ او را، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۴۲) درین آفرینش خواب نشانهاست صراح ایشان را که در اندیشند.