نالندگی. [ ل َ دَ / دِ ] ( حامص ) ناله و گریه. اندوه و الم. زاری و آه. ( از ناظم الاطباء ). نالان بودن. نالانی. || بیماری. مریضی. بیمار نالان و بستری بودن. رجوع به نالنده شود : ز نالندگی چون سبکتر شود فدای تن شاه کشور شود.فردوسی.
معنی کلمه نالندگی در فرهنگ فارسی
۱ - نالنده بودن نالانی . ۲ - ناخوشی بیماری : [ او را رها کرد تا بمدینه رفت . روزی چند بر آمد نالنده شد و بمرد. در نالندگی او را گفتند ... ]
جملاتی از کاربرد کلمه نالندگی
سکندر که بر سفت مه زین نهاد ز نالندگی سر به بالین نهاد