نافق. [ ف ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از نفق. رجوع به نفق شود. || رایج. ( ناظم الاطباء ) ( از معجم متن اللغة ). مقابل کاسد. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). روان. ( دهار ). رواج. رائج. روا. || فروختنی. حاضر و آماده برای فروختن. ( ناظم الاطباء ). || اسب یا دیگر چارپاهای مرده : نفق الفرس و سائر البهایم ؛ مات ، فهو نافق و هی نافقة. ( معجم متن اللغة ).
معنی کلمه نافق در فرهنگ فارسی
نعت فاعلی از نفق است یا رایج . روان .
جملاتی از کاربرد کلمه نافق
کما خالص الدینار فی السوق نافق و مغشوشه المردود لا یقتضی المنی
بود کافی بهر نافق اطهرش پیکان خصم بهر آن مظلوم جای سنگ پیشانی نبود