نافرمانبردار

معنی کلمه نافرمانبردار در لغت نامه دهخدا

نافرمانبردار. [ ف َ ب ُ ] ( ص مرکب ) عصی. ( از زمخشری ). که فرمان بردار نیست. عاصی. نافرمان. سرکش. طاغی.

معنی کلمه نافرمانبردار در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه فرمان نبردعاصی سرکش مقابل فرمانبردار

جملاتی از کاربرد کلمه نافرمانبردار

بدان که هرکه مطیعان را دوست دارد برای خدای تعالی، به ضرورت کافران را و فاسقان را و ظالمان را دشمن دارد که هرکه کسی را دوست دارد، دوست وی را دوست دارد و دشمن وی را دشمن دارد. و خدای تعالی این قوم را دشمن دارد، پس اگر مسلمانی باشد فاسق، باید که برای مسلمانی وی را دوست دارد و برای فسق وی را دشمن دارد و میان دوستی و دشمنی جمع کند، چنان که اگر کسی یک فرزند وی را خلعتی دهد و یک فرزند را جفا کند و بزند، از وجهی وی را دوست دارد و از وجهی دشمن دارد و این محال نبود. چه اگر کسی سه فرزند دارد، یکی زیرک و فرمانبردار و یکی ابله و نافرمانبردار و یکی ابله فرمانبردار، یکی را دوست دارد و یکی را دشمن. و این سوم را از وجهی دوست دارد از وجهی دشمن و اثر آن به معاملت پدید آید تا یکی را اکرام می کند و یکی را اهانت و آن دیگر را میان اکرام و اهانت می دارد.