ناراض

معنی کلمه ناراض در لغت نامه دهخدا

ناراض.( ص مرکب ) ناراضی. ناخشنود. آن که خرسندی و خوشدلی وقناعت ندارد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ناراضی شود.

معنی کلمه ناراض در فرهنگ فارسی

( صفت ) ناراضی

جملاتی از کاربرد کلمه ناراض

و همچنین در کتاب تاریخ فیروز شاهی اثر ضیا بارانی، گفته شده: وقتی سلطان جلال الدین خلجی بر تخت پادشاهی نشست، مردم شهر بخاطر اینکه در مدت هشتاد سال پرورده ملک ترکان بودند، پادشاهی خلجی ایشان را دشوار می‌نمود. از مطلب ذیل میشه فهمید که مردمان شهر از به سلطنت رسیدن خلجی‌های غیر ترک ناراض بودند و همچنین باز هم آمده هست که در زمان بر تخت نشستن جلال الدین خلجی، مردمان را عجب می‌نمود که خلجیان چگونه بجای ترکان بر تخت نشینند و پادشاهی از اصل ترکان در اصل دیگری رود. باز هم متوجه می‌شویم که مردمان دهلی و خود شاهان و نویسندگان دهلی هیچوقت خلجیان را جزو ترکان حساب نمی‌کردند و حتی آنها را مردمانی متفاوت از ترکان بیان کرده‌اند.