میخوارگی. [ م َ / م ِ خوا / خا رَ / رِ ] ( حامص مرکب ) عمل و عادت میخواره. شراب خوارگی و باده پرستی. ( ناظم الاطباء ). پرداختن به شرب خمر : چشمهای نیمخوابت سال و ماه همچو من مستند بی میخوارگی.سعدی.
معنی کلمه می خوارگی در فرهنگ عمید
می خواری، باده خواری، باده نوشی.
معنی کلمه می خوارگی در فرهنگ فارسی
باده نوشی .
جملاتی از کاربرد کلمه می خوارگی
بیاموزمت شرط می خوارگی بر آن جمله خوکن به یک بارگی
شیخش هوس دارد که او، کمتر کند می خوارگی شیخا تو کمتر کن هوس کو این هوس کمتر کند!
از زاهدی و زهد ریائی دلم گرفت می خوارگی و مجلس رندانم آرزوست
دانی که آدمی چه کند وقت نو بهار؟ می خوارگی و عاشقی و خرّمی کند