موائد

معنی کلمه موائد در لغت نامه دهخدا

موائد. [ م َ ءِ ] ( ع اِ ) بلاها و سختیها. ( منتهی الارب ). دواهی. ( اقرب الموارد ).
موائد. [ م َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ مائدة. ( ناظم الاطباء ). ج ِ مائدة که به معنی خوان پرطعام باشد. ( آنندراج ) ( غیاث ). رجوع به مائده شود : از الوان موائد مطبخ خاص به قدر کفایت. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 91 ).

معنی کلمه موائد در فرهنگ عمید

= مائده

معنی کلمه موائد در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع : مایده ( مائده )

جملاتی از کاربرد کلمه موائد

هم چنان طعام که در پیش بود، جمله بیتیم دادند و خود گرسنه خفتند دیگر روز آن صاع که مانده بود، فاطمه علیها السّلام آن را آرد کرد و بنان پخت و بوقت خوردن اسیری بر در سرای بایستاد گفت: السّلام علیکم یا اهل بیت النّبوّة اطعمونی اطعمکم اللَّه من موائد الجنّة. آن طعام باسیر دادند، سه روز بگذشت که اهل بیت علی (ع) هیچ طعام نخوردند و بر گرسنگی صبر کردند و آن ما حضر که بود ایثار کردند، مرد درویش را و یتیم را و اسیر را، تا ربّ العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‌ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً.
نه بخوان تو موائد نه بطبع تو نوال
فطرتت را همه برحل مشاکل اصرار همتت را همه بر بذل موائد ابرام