ممال

معنی کلمه ممال در لغت نامه دهخدا

ممال. [ م َ ] ( ع مص ) مَیل. مَمیل. تَمیال. مَیَلان. مَیلولة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برگردیدن و خمیدن. رجوع به میل شود.
ممال. [ م ُ ] ( ع ص ) اماله کرده شده ، یعنی الف را یاء و فتحه را کسره خوانده. ( ناظم الاطباء ). کلمه ای که در آن صورت «آ» به «ای » تبدیل شده باشد، چون : حجیب ، کتیب و رکیب که ممال حجاب ، کتاب و رکاب است. و رجوع به اماله شود.

معنی کلمه ممال در فرهنگ عمید

ویژگی کلمه ای که در آن به جای «الف»، «یا» آورده باشند، مثل رکیب (ممال رکاب ).

معنی کلمه ممال در فرهنگ فارسی

اماله کرده شده یعنی الف را یائ و فتحه را کسره خوانده .

جملاتی از کاربرد کلمه ممال

از خواب، آن دو چشم گران خواب را ممال زنهار فتنه‌ای را به چه بیدار می‌کنی
به عرش می رسد آن کس که میرود از خویش ممال پای در این راه بر زمین زنهار
کنون چو بلبل افسرده دل به بهمن و دی ملال بسته به نطقم ممال املی را
چشم مستت را ز خواب خوش ممال فتنه بر خوابست، بیدارش مکن
دل من از جفای خود ممال زیر پای خود که بدکنی بجای خود که اندر اوست جای تو
روی جز بر جناح چنگ ممال دست جو بر بر چغانه منه
اندر دو بناگوش ممال ای پسر آن را ترسم که رسد زو به بناگوش تو عدوی
پا بر زمین ممال که بر بود گوی فیض زین عرصه هر که توسن همت جهاند و رفت