مقفا

معنی کلمه مقفا در لغت نامه دهخدا

مقفا. [ م ُ ق َف ْ فا ] ( ع ص ) دارای قافیه. ( ناظم الاطباء ). صاحب قافیه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مقفی شود.

معنی کلمه مقفا در فرهنگ عمید

کلام با قافیه، قافیه دار.

معنی کلمه مقفا در فرهنگ فارسی

رسم الخط فارسی برای مقفی
ماخوذ از تازی دارای قافیه .

معنی کلمه مقفا در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] مقفا. (ع ص ) دارای قافیه . . صاحب قافیه . . و رجوع به مقفی شود.
(ع ص ) قافیه کرده شده . . دارای قافیه . . بقافیه . قافیه دار. بیت مقفی ؛ بیتی که آن را قافیت پدید کرده اند.  : گفتند حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده تا فرق بود میان مقفی و غیرمقفی .... || آن است که ضرب و عروض آن در حروف مختلف باشند چنانکه رضی نیشابوری گفته است : زهی سرفرازی که با پایگاهت میسر نشد چرخ را دستیاری . که اگر چه وزن عروض و ضرب این بیت فعولن است حروف آن مختلف است . . || درپی داشته شده . .

جملاتی از کاربرد کلمه مقفا

شعر «سفر» را حسن هنرمندی ترجمه کرده بود. (۲:۴۶۷) این ترجمهٔ موزون و مقفا سرمشق بسیاری از شاعران آن روز ایران قرار گرفت.
آمد هما ردیف تو براشهب وجود درسلک نظم دهر مقفا نیامدی
بینمت منظوم و موزون و مقفا زان ترا دستیار خویش دارد زهره در خنیاگری
. . . تا حد شعر نزدیک شاعر مقفا و موزون بود ز اصل و قانون
ثنا گفتیم ما مر خواجه‌ای را که نشناسد مقفا را ز مردف