مقطوع النسل

معنی کلمه مقطوع النسل در لغت نامه دهخدا

مقطوع النسل. [ م َ عُن ْ ن َ ] ( ع ص مرکب ) که نسلش بریده باشد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). بلاعقب. بی زاد و ولد.
- مقطوع النسل کردن کسی را ؛ بیضه های او را بیرون کردن و اخته کردن او را. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). خصی کردن وی را.با برداشتن یا از کار انداختن اعضاء توالد و تناسل کسی او را از تولید مثل بازداشتن.

معنی کلمه مقطوع النسل در فرهنگ عمید

کسی که فرزند از او به وجود نیاید.

معنی کلمه مقطوع النسل در فرهنگ فارسی

کسی که فرزندی نتواند داشت بلا عقب .
که نسلش بریده باشد . مقطوع النسل کردن کسی را بیضه های او را بیرون کردن و اخته کردن او را .

جملاتی از کاربرد کلمه مقطوع النسل

عزیزخان از دوران طفولیت و پس از اینکه مقطوع النسل و خواجه شد، در اندرونی ناصرالدین شاه قاجار زندگی می‌کرد. میرزاعلی اصغرخان امین السلطان مشهور به اتابک، وقتی که متوجه شد عزیزخان خواجه اندرونی شاه است، وی را به طرف خود جلب نمود و او را مأمور گزارش دادن جریانات اوضاع اندرونی شاه و آنچه که در میان زنان ناصرالدین شاه می‌گذشت، نمود. ناصرالدین شاه که از درز کردن اخبار اندرونی خویش به خارج از دربار و اطلاع امین السلطان از این اخبار متعجب و خشمگین شده بود، پس از مدتی تحقیق و بررسی از جریان امر مطلع شد و فهمید که راپرتچی یا مأمور گزارش‌های محرمانه اندرون به امین السلطان، عزیزخان خواجه‌است و به همین دلیل هم، او را از اندرون اخراج کرد و به امین السلطان بخشید.