مشکل گشایی

معنی کلمه مشکل گشایی در لغت نامه دهخدا

مشکل گشایی. [ م ُ ک ِ گ ُ ] ( حامص مرکب ) آسان کردن کارهای دشوار و غالب آمدن بر آنها. ( ناظم الاطباء ) :
ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا
فروشند مفتاح مشکل گشایی.حافظ.

معنی کلمه مشکل گشایی در فرهنگ عمید

آسان کردن مشکلات و مسلط گشتن بر کارهای دشوار.

معنی کلمه مشکل گشایی در فرهنگ فارسی

حل مشکلات و آسان کردن کارها : ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا فروشند مفتاح مشکل گشایی . ( حافظ )

معنی کلمه مشکل گشایی در فرهنگستان زبان و ادب

{problem solving} [روان شناسی] پردازش شناختی به منظور یافتن راه حل برای مشکلات مشخص، با انجام یک سلسله عملیات

جملاتی از کاربرد کلمه مشکل گشایی

(صامتا) با هیچکس خوبان ندارند الفتی یا بکار ما در مشکل گشایی بسته‌اند
هر که دارد ناخن مشکل گشایی چون نسیم در گلستان غنچه دلتنگ پیدا می کند
ما و تو در حقیقت، چون آتش و سپندیم ای عشق از تو آید، مشکل گشایی ما
در این غم به وی کار گردیده مشکل به غیر از تو مشکل گشایی ندارد
کند شیر ژیان مشکل گشایی به پنجه بخشد از بندش رهایی
با همه مشکل گشایی خاک باشد رزق من بر سر ره چون کلید اهل فال افتاده‌ام
چون دلم دیوانه عاقل نمایی برنخاست همچو اشکم عقده مشکل گشایی برنخاست
ز خاک اهل دل بوی وفایی می توان بردن به هر دلبستگی مشکل گشایی می توان بردن
با همه مشکل گشایی خاک باشد رزق من بر سر ره چون کلید اهل فال افتاده ام
عقده چون غنچه در هر دل که باشد وا کنم چون نسیمم ناخن مشکل گشایی ده مرا