مشوم

معنی کلمه مشوم در لغت نامه دهخدا

مشوم. [ م َ ] ( ع ص ) ( از «ش ٔم » ) بداختر. ( مهذب الاسماء ): رجل مشوم و رجل مشؤوم ؛ مرد بدفال و نیز مرد بدفالی رسیده. ج ، مشائیم. ( منتهی الارب ). مشوم بر وزن مقول نیز جایز است. ( آنندراج ). مشؤوم. الجار الشُّؤْم. بدفالی آورنده و آن مفعولی بمعنی فاعل است مانند مستور بمعنی ساتر. ج ، مشائم. ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). مرد بدفال و بدفالی رسیده. شوم. بدفال و نحس و بدسرشت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مشؤوم شود.
مشوم. [ م َ ] ( ع ص ) ( از «ش ی م » ) مشیوم. باخال. ( از منتهی الارب ). باخال و خال دار. ( ناظم الاطباء ). شیم. مشیوم. خالدار. ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه مشوم در فرهنگ عمید

بدیمن، بدشگون.

جملاتی از کاربرد کلمه مشوم

جاناتان نیکول هاونز (۱۷۵۷–۱۷۹۹)، متولد جزیره پناهگاه، عضو اولین کنگره قاره ای در سال ۱۷۷۴ بود. او همچنین در هیئت نیویورک خدمت کرد که در سال ۱۷۸۸ قانون اساسی فدرال را تصویب کرد. جنگل مشوم آک (امروزه ذخیره گاه طبیعی مشوم آک) به مدت ۲۳۰ سال در اختیار خانواده نیکولز بود. نیکولز کریک برای آن خانواده نامگذاری شد. تعداد کمی از هدست مرد تا سال ۱۷۹۰ هنوز در منطقه جنگلی گردن ساچم زندگی می‌کردند.