مستضی
معنی کلمه مستضی در لغت نامه دهخدا

مستضی

معنی کلمه مستضی در لغت نامه دهخدا

مستضی ٔ. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استضاءة. نورخواهنده از چیزی. ( اقرب الموارد ). روشنی خواهنده. روشنی خواه :
ضوء جان آمد نماید مستضی
لازم و ملزوم و باقی مقتضی.مولوی ( مثنوی ).|| مشورت کننده. ( اقرب الموارد ). رجوع به استضاءة شود.

معنی کلمه مستضی در فرهنگ عمید

طلب کنندۀ روشنایی، روشنایی طلب.

معنی کلمه مستضی در فرهنگ فارسی

(اسم ) نور جوینده روشنایی طلب کننده .

معنی کلمه مستضی در دانشنامه عمومی

مستضی ( نام کامل وی: أبو محمد الحسن بن یوسف المستضئ بأمر الله ) از خلفای عباسی در بغداد بود که از سال ۱۱۷۰ تا ۱۱۸۰ میلادی فرمان راند.
همانند خلیفه پیشین، مستنجد، توانست موقعیت مستقلی برای خود به وجود بیاورد. چنانچه ابن جوزی نوشته است، وی مالیاتها را کاهش داد، مساجد بسیاری بنا کرد، و در توسعه علم همت نهاد. در دوران او بود که صلاح الدین ایوبی موفق شد به عمر فاطمیان پایان بخشد، صلاح الدین خود سلطان مصر شد و سلسله ایوبیان را در آنجا بنیان نهاد؛ از سوی دیگر صلاح الدین وفاداری خود را به عباسیان اعلام نمود. در سال ۱۱۸۰، مستضی درگذشت و ابوالعباس احمد ناصر جانشین وی شد.
معنی کلمه مستضی در فرهنگ عمید

جملاتی از کاربرد کلمه مستضی

پس به عهد مستضی امسال دیدم در تموز کز تیمم گاه صد نیلوفرستان دیده‌اند