معنی کلمه مسترق در لغت نامه دهخدا
مسترق. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استراق. دزدیده شده. سرقت شده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استراق شود.
مسترق. [ م ُ ت َ رِق ق ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استرقاق. به بردگی گیرنده برده را. ( اقرب الموارد ). رجوع به استرقاق شود.
مسترق. [ م ُ ت َ رَق ق ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استرقاق. به بندگی گرفته شده و اسیر کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). برده ای که او را به بردگی گرفته باشند. ( اقرب الموارد ). مملوک. رجوع به استرقاق شود :
بنده شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق.مولوی ( مثنوی ).