مسبت

معنی کلمه مسبت در لغت نامه دهخدا

مسبت. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسبات. رجوع به اسبات شود. || در روز شنبه درآینده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). به شنبه درآمده. شنبه را عید کرده ( یهود ). ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || آنکه از جای نجنبد. ( منتهی الارب ). آنکه به سبب بیماری یا غیره حرکت نکند، و نیز بیمار اگر دراز کشیده باشد چون شخص خفته که چشمان خود را بسته باشد. ( اقرب الموارد ). || آنچه خواب آورد و با منوم مرادف است. ( مخزن الادویه ). سبات آور. خواب آور: بنج را پاره ای مسکر و بعضی مسبت دانند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به مُسبِّت شود.
مسبت. [ م ُ س َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تسبیت. رجوع به تسبیت شود. || منوم و مسکن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مُسبِت شود. || شتر یا گوسپندی که بچه افکند. ( ناظم الاطباء ).
مسبة. [ م ِ س َب ْ ب َ ] ( ع ص ) آنکه مردم را دشنام بسیار دهد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مِسب . و رجوع به مسب شود.
مسبة. [ م ِ س َب ْ ب َ ] ( ع اِ ) انگشت سبابه. ( اقرب الموارد ). انگشت شهادت. مسبحة.

معنی کلمه مسبت در فرهنگ معین

(مُ سَ بِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) دوای خواب آور.

معنی کلمه مسبت در فرهنگ فارسی

( اسم ) دوای خواب آور .
متوم ومسکن

جملاتی از کاربرد کلمه مسبت

اما در نهایت کاترینا با صحبتهای نامادری اش مواجه می‌شود که مشخص می‌کند اوست که کنترل سوار بی سر را در دست دارد. با مرگ بالتوس ون تسل، ایکابد بازمی‌گردد و با کمک کاترینا و مسبت جوان، پسر یکی از مقتولین، سر سوار را به او برمی‌گرداند و نامادری کاترینا همراه سوار بی سر برده می‌شود و می‌میرد.