مزجاه. [ م ُ ] ( از ع ، اِ ) مزجات. صورتی از مزجاة است در استعمال شعرا به ضرورت قافیه : برادران را یوسف چو داد گندم و جو بها گرفت از ایشان بضاعت مزجاه اگر بضاعت مزجات پشم و پینو بود نبود گندم و جو نیز جز که تخم و گیاه.سوزنی.
معنی کلمه مزجاه در فرهنگ فارسی
نوعی شعر
معنی کلمه مزجاه در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مُّزْجَاةٍ: اندک ریشه کلمه: زجو (۳ بار) «مُزْجات» از مادّه «ازجاء» به معنای راندن و دفع کردن است و از آنجا که بهای کم و بی ارزش را شخص گیرنده از خود دور می سازد به آن «مُزْجات» گفته شده است.
جملاتی از کاربرد کلمه مزجاه
مگر در اوصاف تو که ناید از من سخن پیش تو مزجاه شد بضاعتم لیک من
اگر بضاعت مزجاه پشم و پنبه بود نبود گندم و جو نیز جز که تخم گیاه