مریه
معنی کلمه مریه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه مریه در دانشنامه اسلامی
معنی مِرَاءً: بحث و مجادله (کلمه مریة به معنای تردد در چیزی است ، و شک از مریه عمومیتر است . امتراء و ممارات به معنای محاجه (دلیل آوردن)در آن امری است که مورد تردید باشد . اصل کلمه مریة از اصطلاح مریت الناقة گرفته شده که معنایش به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر دس...
معنی لَا تُمَارِ: بحث و مجادله نکن(از مریة که معنایش به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر دست کشیدن است و جدال را از این روممارات خواندهاند که شخص مجادله کننده با کلام خود میخواهد همه حرفهای طرف خود را از او بدوشد و رد کند )
معنی یُمَارُونَ: با پا فشاری بحث و مجادله می کنند(از مریة که معنایش به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر دست کشیدن است و جدال را از این روممارات خواندهاند که شخص مجادله کننده با کلام خود میخواهد همه حرفهای طرف خود را از او بدوشد و رد کند . کلمه یمارون مضارع از مصدر مما...
ریشه کلمه:
مری (۲۰ بار)
«مِرْیَه» که به معنای شک و تردید در تصمیم گیری یاشک توأم با قرائن تهمت است، نشان می دهد: آنها هرگز یقین به خلاف قرآن و اسلام نداشتند، هر چند در الفاظشان چنین اظهار می کردند بلکه، حداقل به مرحله شک تنزل کرده بودند، اما تعصب ها به آنها اجازه مطالعه بیشتر و یافتن حقیقت را نمی داد.
ریشه اصلی این لغت، به معنای فشار دادن پستان شتر، بعد از گرفتن شیر است، به این امید که بقایایی که در پستان است، بیرون آید و از آنجا که این کار با شک و تردید انجام می شود، این کلمه به هر گونه شک و تردید اطلاق شده است.
جملاتی از کاربرد کلمه مریه
تمام بن غالب، فرزند غالب بن عمر است که در نیمه دوم قرن پنجم هجری قمری میزیسته. کنیهاش ابوغالب است و در قرطبه به دنیا آمدهاست. وی بیشتر زندگانی خویش را در شهر مرسیه گذراندهاست. وی علم لغت را از پدرش و ابوبکر زبیدی (متوفی ۳۷۹ ه.ق) آموختهاست. ا از عبدالوارث بن سفیان نقل روایت کردهاست. هم عصران وی او را به دیانت و پارسایی ستودهاند و او را لغتشناسی زبده و صاحب نظر دانستهاست. از آنچه از تاریخ زندگانی اش گزارش شدهاست، وی با دستگاه خلفای اموی اندلس در ارتباط بودهاست. وی در جمادی (الاول یا ثانی) ۴۳۶ ه. ث در مریه درگذشت.