معنی کلمه مرغ دل در لغت نامه دهخدا
چنگل باز را همی دانم
در هوا مرغدل چنین زانم.سنائی.اندرآن صف که زور دارد سود
مرد را مرغدل نباید بود.سنائی.باز چترت چون بخسبد دشمنت آن مرغدل
همچو مرغ نیم بسمل حالی افتد در طپش.کمال اسماعیل. || ضعیف النفس. نازکدل :
بر مرغ دلان چرا زنی سنگ جفا
ای تو ز کمان گروهه دلسنگین تر.کمال اسماعیل. || در اصطلاح تصوف ، خائف از خداوند :
در کنف فقر بین سوختگان خام پوش
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا.خاقانی. || مرغ دلان ( به اضافه )، مرغ دلها :
مرغ دلان که بسته دام تواند روز و شب
تا نکشی کجا شوند از قفس ستم جدا.سیف اسفرنگ.هوای لطف تو از بهر صید مرغ دلان
ز دامگاه رجا دانه گمان برداشت.سیف اسفرنگ.نفحه لطفت امید مرغ دلان را
چون نفس عیسویست مرغ گلین را.؟