مرتدی

معنی کلمه مرتدی در لغت نامه دهخدا

مرتدی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) رداپوشیده. ( ناظم الاطباء ). چادر برافکنده. ( آنندراج ). عبا یا چادر پوشیده.نعت فاعلی است از ارتداء : به رداء کفر مرتدی شده و مرتد گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ).
مرتدی. [ م ُ ت َدْ دی ] ( حامص ) مرتد بودن. مرتد شدن. صفت مرتد. رجوع به مرتد شود.

معنی کلمه مرتدی در فرهنگ عمید

کسی که ردا پوشیده باشد، محتجب.

جملاتی از کاربرد کلمه مرتدی

هر که او برگشت از یاد خدا مرتدی باشد درین ره بینوا
گر فرو افتد زمانی از طلب مرتدی باشد درین ره بی‌ادب
هر کس نه مرتدی به ردای ولای اوست در راه دین مرید مخوانش که مرتد است
رویی که رقم بود برو دولت اسلام زلفی که درو مرتدی و کفر نشان بود
گر مرا از عشق تو باشد خبر مرتدی باشیم و در ره بی خبر
گر ترا از عشق خود باشد خبر مرتدی باشی در این ره بی‌بصر
روز ائمه طی شد و در پیشگاه شرع جز احمقی و مرتدی و کافری نماند
من یکی گویم و جاوید بدین اقرارم مرتدی معنی انکار پس از اقرار است