متوغل

معنی کلمه متوغل در لغت نامه دهخدا

متوغل. [ م ُ ت َ وَغ ْ غ ِ ] ( ع ص ) دررونده و دور شونده در شهرها. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). کسی که سفر دور و دراز میکند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به توغل شود.

معنی کلمه متوغل در فرهنگ معین

(مُ تَ وَ غِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نیک مشغول شونده در کاری . ۲ - دور رونده در شهرها، ج . متوغلین .

معنی کلمه متوغل در فرهنگ عمید

۱. آن که سفر دورودراز کند، کسی که به شهرهای دور سفر می کند.
۲. مبالغه کننده در کاری.

معنی کلمه متوغل در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نیک مشغول شونده در کاری . ۲ - دور رونده در شهرها جمع : متوغلین .

جملاتی از کاربرد کلمه متوغل

مطالب متنوعی از او دربارهٔ خوف و رجا نقل شده که نشان می‌دهد حاتم اصم به این دو حال عرفانی توجه خاص داشته‌است. در صدق نیز چندان متوغل (نیک مشهورشونده در کاری) بود که جنید دربارهٔ وی چنین گفت: «صدیق زماننا حاتم». با این حال، در میان دیدگاه‌های عرفانی او، توکل اهمیت دیگری دارد.