متوصل

معنی کلمه متوصل در لغت نامه دهخدا

متوصل. [ م ُ ت َ وَص ْ ص ِ ] ( ع ص ) نعت از توصل. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). پیوستگی جوینده.به لطف. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شایق به متحد گردیدن و پیوسته شدن. و رجوع به توصل شود. || متصل و متحد و پیوسته. || دارای علاقه و رسیده و متعلق. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه متوصل

پس از پایان جنگ در نزدیکی ناحیهٔ مربوط به دادگاه اپوماتوکس، بوکاک بیش از بیست برده داشت. بوکاک نمی‌خواست به بردگان سابق خود به عنوان کارگر حقوق پرداخت نماید، در عوض برای‌شان می‌گفت که همان غذا و سرپناهی را که خود در بردگی داشت به آن‌ها فراهم می‌نماید. بوکاک حتی تلاش کرد تا چندین نفر را که قبلاً برده شده بودند از همسایه‌ها خریداری نماید. آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار به رئیس شهربانی متوصل شدند که گفته بود، آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار مستحق «غرامت سخاوت‌مندانه» هستند.