متلازم

معنی کلمه متلازم در لغت نامه دهخدا

متلازم. [ م ُ ت َ زِ ] ( ع ص ) همراه. وابسته : چنانکه ممدوح به شعر نیک شاعر معروف شود شاعر به صله گران پادشاه معروف شود که این دو معنی متلازمان اند. ( چهارمقاله عروضی ص 75 ).
- قضایای متلازم ؛ هر دو قضیه از شرطیات که در کم متفق اند و در کیف مختلف و در مقدم مشترک و در تانی متناقض ، متلازم باشند. ( اساس الاقتباس ص 118 ).

معنی کلمه متلازم در فرهنگ معین

(مُ تَ زِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) همراه باشنده . ۲ - (ص . ) همراه . ج . متلازمین . ۳ - وابسته .

معنی کلمه متلازم در فرهنگ عمید

همراه، وابسته.

معنی کلمه متلازم در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) همراه باشنده . ۲ - ( صفت ) همراه جمع : متلازمین .

معنی کلمه متلازم در ویکی واژه

همراه باشنده.
همراه.
متلازمین.
وابسته.

جملاتی از کاربرد کلمه متلازم

حق و تکلیف دو مفهوم متلازم و جدانشدنی از یکدیگر هستند. باید توجه داشت که تلازم حق و تکلیف، یک سویه نیست و تنها به این خلاصه نمی‌گردد که اگر حقی برای فردی (دارنده حق) ثابت شد لازمه اش تکلیف برای دیگران است که آن حق را محترم شمارند. زیرا هر فرد در ازای حقوق و امتیازاتی که در جامعه برای او در نظر گرفته می‌شود، یک سلسله تکالیف و تعهدات نیز متوجه او می‌گردد. در روابط اجتماعی، حقوق در برابر تکلیف قرار می‌گیرد و یک رابطه دوطرفه را تشکیل می‌دهد. حقدار مطلق و مکلف مطلق در هیچ نظام حقوقی وجود ندارد. تنها خداوند حقدار مطلق است و تکلیفی متوجه او نمی‌باشد.