متعلقان

معنی کلمه متعلقان در لغت نامه دهخدا

متعلقان. [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] ( اِ ) جمع متعلق. خویشاوندان. ( ناظم الاطباء ) : و اهل و متعلقان در آن حالت می گریستند. ( انیس الطالبین ص 33 ). و چون به منزل رسیدم نخواستم نیز که هیچکس از متعلقان از حال من باخبر شود. ( انیس الطالبین ص 30 ). دست تناول به طعام آنگه برند که متعلقان و زیردستان بخورند. ( گلستان ). کسی از متعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند. ( گلستان ). متعلقانش را که نظر در کار او بود و شفقت به روزگاراو، پندش دادند وبندش نهادند و سودی نکرد. ( گلستان چ قریب ص 134 ).

معنی کلمه متعلقان در فرهنگ فارسی

خویشاوندان

جملاتی از کاربرد کلمه متعلقان

و گفت: ایمان خاص است و اسلام عام است. و پرسیدند: اگر اصحاب سلاطین و متعلقان ایشان چیزی به شیخ آورند و گویند از وجه حلال است، قبول فرمائی؟ گفت: نه، از آنکه ایشان ترک صلاح خود کرده‌اند. چون در بند صلاح نی‌اند چگونه صلاح دیگری نگاه دارند؟!
«آنگاه که سلطان از اصفهان به بغداد رفت، و خواجه در بروجرد که از شهرهای کوچک لُر است (اقامت داشت)، شخصی در لباس صوفیان پیش‌آمد و (چیزی) به دست خواجه داد چون (خواجه) بستد، آن شخص کاردی بر خواجه زد و آن جهان فضائل و مکارم را از پیش برداشت، خروش در لشگرگاه افتاد و مردم به هم برآمدند (چنان‌که) سلطان سوار شد و مردم را ساکت گردانید. این واقعه در "رمضان سنه خمس و ثمانین و اربعمائه " بود و در آن وقت خواجه ۷۷ سال داشت و غلامان و متعلقان خواجه شخص او را به اصفهان بردند در محلهٔ (کران) در موضعی که جوی آب بزرگ در میان آن مقام می‌رود به‌غایت نزه و خوش دفن کردند و آن مقام را اهل اصفهان تربت نظام گویند».
دوم زهدستباید که از دنیا بکلی اعراض کند نه اندک گذارد و نه بسیار و اگر خویشان و متعلقان دارد جمله برایشان علی فرایض الله قسمت کند و اگر خویشان ندارد جمله مال در راه شیخ نهد تا در مصالح مریدان صرف میکند و او بدان مقدار قوت و لباس که شیخ دهد قانع گردد.