مبید

معنی کلمه مبید در لغت نامه دهخدا

مبید. [ م ُ ] ( ع ص ) هلاک گرداننده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خراب کننده و مخرب و هلاک کننده و تباه کننده. ( ناظم الاطباء ).
مبید. [ م ُ ] ( اِخ ) خداوند تبارک و تعالی. ( ناظم الاطباء ). یکی از نامهای خدا. ( از اشتنیگاس ).

معنی کلمه مبید در فرهنگ فارسی

خداوند تبارک و تعالی

جملاتی از کاربرد کلمه مبید

اتَّبِعُوا پس روید ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ آن را که فرستاده آمد بشما از خداوند شما وَ لا تَتَّبِعُوا و پس رو مبید مِنْ دُونِهِ فرود ازو أَوْلِیاءَ هیچ معبودان و یاران و دوستان باطل را قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۳) چون اندک پند می‌پذیرید و حق می‌دریابید!
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا چون ایشان مبید که کافر شدند، وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ و قومی را گفتند از برادران و دوستان خویش، إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ آن گه که بسفر شدند (از بهر تجارت و در آن سفر بمردند)، أَوْ کانُوا غُزًّی یا بغزا شدند (و در آن غزا کشته شدند)، لَوْ کانُوا عِنْدَنا اگر بنزدیک ما بودندی (و بنشدندی)، ما ماتُوا در سفر نمردندی، وَ ما قُتِلُوا و در غزا کشته نشدندی لِیَجْعَلَ اللَّهُ تا کند خدای، ذلِکَ آن سفر و غزای ایشان (بسخن ایشان)، حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ در بغی و حسرتی در دلهای کسان آن مردگان و کشتگان، وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ و اللَّه است که می‌زنده کند و می‌میراند، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۵۶) و خدای بآنچه شما می‌کنید بیناست و دانا.