معنی کلمه مبهمات در لغت نامه دهخدا
هر کس :
همی گفت و هر کس که لهراسب شاه...فردوسی.هر که :
هر که ناموخت از گذشت روزگار.رودکی.هر یک :
روی هر یک چون دو هفته گرد ماه.رودکی.هیچکس :
هیچکس را مباش عاشق غاش.رودکی.همه :
چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد...معروفی.یکی :
یکی بنده خویش پنداشتش.سعدی.کس :
گذشتیم بر خاک بسیار کس.سعدی.این و آن :
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت.کلیم.علاوه بر اینها «اند»، «دیگری »، «هیچ »، «چند»، «یکچند»، «فلان »، «بهمان »، «یکدیگر» و جز اینها از مبهمات می باشند.