مبتداء

معنی کلمه مبتداء در لغت نامه دهخدا

مبتداء. [ م ُ ت َ دَءْ ] ( ع اِ ) مبتدا. آغاز چیزی : انت بادی الرأی ِ و مبتدأه ُ. ( تاج العروس ج 1 ص 44 ). و رجوع به مبتدا شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مبتداء

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری‌ گفته‌اند: که این فریشتگان سه کس بودند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل. سدی گفت: یازده بودند بر صورتهای جوانان و نیکو رویان. و قیل: علی صورة الاضیاف. ابن عباس گفت: جبرئیل بود و با وی دوازده فریشته دیگر آمدند و ابراهیم را بفرزند اسحاق بشارت دادند. و قیل: بشّروه بهلاک قوم لوط، و القری المؤتفکات لخلاص ابن عمّه لوط منهم قالُوا سَلاماً سلام گفتند یعنی که: بر ابراهیم رسیدند و سلام کردند «سلام» نصب علی المصدر ای سلّموا سلاما، کما یقال: کلّموا کلاما، و اعطوا عطاء و انبت نباتا، و قیل: نصب لانّه مفعول القول قال: «سلام» ای و علیکم سلام. فریشتگان سلام کردند و ابراهیم جواب داد. حمزه و کسایی «سلم» خوانند بکسر سین بی الف، و السلم هو الصلح، و المعنی نحن سلم لکم و لسنا بحرب فتمتنعوا من تناول طعامنا و هو خبر مبتداء محذوف چون فریشتگان وی را دیدند که بترسید، گفتند: آشتی و صلح، ابراهیم جواب داد که: آشتی و صلح یعنی که از یک دیگر ایمن‌ایم.