مانند کردن

معنی کلمه مانند کردن در لغت نامه دهخدا

مانند کردن. [ ن َن ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تشبیه. ( دهار ) ( زوزنی ) ( ترجمان القرآن ). تشبیه کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : حجاج او را گفت با یزیدبن معاویه بیعت نکردی و خود را به حسین علی و عبداﷲبن عمر مانند کردی. ( بلعمی ).
دست رادش را به دریا کی توان مانند کرد
که همی دریا به پیش دست او فرغر شود.فرخی.هرکه او را به تو مانند کند هیچکس است
بازنشناسد گوینده بهی از بتری.فرخی.کف او را نتوان کردن مانند به ابر
دل او را نتوان کردن مانند به یم.فرخی.پس من دنیا را بدان چاه پرآفت و مخافت مانند کردم. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 57 ). اژدها را به مرجعی مانند کردم که به هیچ تأویل از آن چاره نتوان کرد. ( کلیله و دمنه ). علما پادشاه را با کوه مانند کنند. ( کلیله و دمنه ).
به چه مانند کنم در همه آفاق ترا
کانچه در وهم من آید تو از آن خوبتری.سعدی.

معنی کلمه مانند کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) شبیه ساختن تشبیه .
تشبیه کردن

جملاتی از کاربرد کلمه مانند کردن

قرآن از وجود حقیقتی مطلق و یگانه سخن می‌گوید که برتر از جهان است؛ وجودی واحد و نادیدنی که مستقل از تمام آفرینش است. قرآن به روشنی با هر گونه مانند کردن خدا به آفریده‌ها مخالفت می‌ورزد؛ به عبارتی هرآنچه یک مؤمن به عنوان خدا در تصوّر خویش می‌آورد خدا نیست؛ چرا که خدا در حقیقت وجودی ماورائی و فراتر از تجربه است.
تشبیه، آرایه‌ای در ادبیات فارسی است که از آن برای مانند کردن یک جسم، مفهوم یا تفکّر به دیگری است، که در حالت عادی آشکار نیست.